شب قدر سال گذشته بود كه مشغول مطالعه كتاب «ماكس وبر و اسلام›› (نوشته برايان ترنر، ترجمه سعيد وصالي، انتشارات مركز،1382) بودم. بلافاصله بعد از خواندن كتاب در حالي كه از حال و هواي شب قدر و اين كتاب متاثر بودم يادداشت زير را نوشتم.

كنش متقابل فرآيندي است كه در آن كنش و واكنش براساس پاسخ ها و نشانه هايي كه از طرف مقابل دريافت و تفسير ميشود شكل مي گيرد.

اين طرف هاي تعامل ممكن است سابقه آشنايي، شناخت جامع از خصوصيات و خواسته هاي يكديگر و هدفي كه از كنش در پي آنند را داشته باشند، ممكن است هردو از پايگاه و طبقه يكساني برخوردار باشند... ممكن است كه زمان كنش با قرار قبلي و از پيش تعيين شده باشد. در صورتي كه تمام شرايط فوق مهيا باشد اين كنش ساده، روان و توام با اطمينان خاطر خواهد بود ولي چنانچه عاملان رابطه از دو خاستگاه متفاوت باشند و پيش از اين هم هيچ تجربه اي از تعامل بين آنها وجود نداشته باشد در اين صورت تعامل پيچيده و بغرنج خواهد بود.

تعامل با بيگانگان و كساني كه از پايگاه اجتماعي بالاتري نسبت به ما برخوردارند در زمره ي اينگونه تعاملات اند. كنش بين انسان و خدا را هم ميتوان با كمي اغماض در اين رديف قرار داد، خدايي كه هر قدر هم نزديك باشد و همه جا هم حي و حاضر باز براي انسان ناشناخته است؛ كنش انسان زميني با خدايي ماوراطبيعي. البته اين گمنامي و ناشناختگي يك طرفه است، خدا انسان را بهتر از انسان مي شناسد ولي انسان خدا را هرگز.

هر نفس انسان براي خداست، از او و بسوي اوست، خدا همراه ابدي انسان است و بهترين پناهگاه براي او، رضاي خدا خير انسان است و ذكر خدا آرام انسان. سخت است تعامل با خدايي اينگونه را كنش با غريبه خواند ولي مسئله مهم تر از غريبه يا آشنا بودنش پاسخ اوست. آيا خداي ما به استدعاي ما پاسخ ميدهد؟ آيا كنش با خدا دوسويه است؟

سوالي ديگر؛ محتواي كنش انسان با خدا چيست؟ انسان با خدا چه ميگويد؟

نمازهاي روزانه و ادعيه و مناجات هاي گوناگون شكلي از تعامل با خداست، شكر و حمد خدا به خاطر نعمت هايش، طلب عفو براي گناهان و آمرزش براي فردايمان. ميگويند پاسخ خدا از جنس ديگري است، پنهان و نياز به بصيرتي خاص براي فهم آن. مي گويند خدا در همين دنيا هم اجابت مي كند ولي وعده اصلي در جهاني ديگر است. يعني كنشي انساني در اين دنيا و واكنشي خدايي در آن دنيا. كنش متقابل با گستره اي به اندازه دو دنيا. پس كنش انسان و خدا دوسويه است سويي دنيوي و سويي اخروي.

اگر اين حرف درست باشد كه جامعه بوسيله ي كنش هاي دوسويه افراد امكان وجود مي يابد در آن صورت جامعه اي كه از كنش انسان با آفريدگاري توانا پديدار مي شود چگونه خواهد بود؟

انسان با انسان يك جهان اجتماعي مي آفريند اما انسان با خدا چگونه جهاني؟

آيا انسان – خدا ديگر جهان را هم اجتماعي مي كند؟

 "شب قدر: رابطه دین و زمان" یادداشتی در وبلاگ خدای من